وبلاگ شخصی حسینخانی

ساخت وبلاگ
خاطرات گنجاناردوی کرماندوره راهنمایی رادرمدرسه بلال حبشی گنجان درس می خواندم آن سالهاهنوزمدرسه راهنمایی ساخته نشده بود  هرسال یک خانه رابرای مدرسه اجاره می کردندوآن سال درخانه افضل ابراهیم بودیم سال۱۳۶۳من کلاس اول راهنمایی بودم مسئولین مدرسه اردوی  دانش آموزی یک روزه ای برای بازدیدازکارخانه های شهرکرمان وهمچنین تفریح وگردش بچه هاترتیب دادندمن به دلیل اینکه دوتا از دایی هایم به نام عباس وشهیدمحموددرکرمان زندگی می کردند۵سال پیش ازاین به کرمان رفته بودم ولی غیراززرق وبرق کرمان تصویرزیادی از شهر درذهن نداشتم.ازچندروزقبل تدارک سفررامی دیدیم با بچه ها مشورت می کردیم که چه وسائلی به همراه ببریم تخمه نخودچی ،گندم وقوتو(قاووت)رامادرم برایم آماده کرده بودوسایروسایل که نیازبودرانیزتدارک دیده بودیم.شب قبل رابه دلیل شوروشوق اصلا نخوابیدم و مشتاقانه منتظراذان صبح شدم رادیوی بی بی مرحومه ام کبری در گوشم بود همین که اذان صبح گفته شد حرکت کردم وبچه های گنجان که همگی گوش به زنگ بودندو اولین آنهارضامشهدی حسین بودجمع کردیم وبه سوی خانه زنده یاد حمیددرویش خان حرکت کردیم.بالای وانت پیکان حمیدسوارشدیم وبه سمت رابرحرکت کردیم،دقیقا به یاد دارم وقتی به رابررسیدیم هنوزهواروشن نشده بود، کمی منتظرموندیم تااتوبوسی آمدبه مقصدکرمان سوارشدیم. شوروشوق اضطرابی که من داشتم اصلا وصف نشدنی نیست، بین بچه هامثلامن شهرگشته بودم هی ازمن می پرسیدندکی می رسیم ولی حقیقتامن چیززیادی ازمسیردرذهنم نبودوبااین حال فقط یک بار اشتباه کردم وباغین رابه جای کرمان به بچه ها معرفی کردم کا اون طفلی ها هم نفهمیدند.حدودا ساعت ۸ونیم صبح واردشهرکرمان شدیم وازکارخانه پپسی کرمان و یک کارخانه پلاستیک درجاده قدیم زرندباز وبلاگ شخصی حسینخانی...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 21:58

کلاس چهارم دبستان بودم،اوقات فراغت ما بچه های روستایی درآن سالها.... اوقات کاربودومدرسه وقت فراغت مابود ساده تربگویم ، ازمدرسه که تعطیل می شدیم تابه خونه می رسیدیم بلافاصله کارهای خونه که اکثریت دامداری وکشاورزی بودبین من وبرادرانم تقسیم می شد. دریکی ازروزهای جمعه بهار۶۳مثل همیشه پدرم قبل ازطلوع آفتاب من وبرادرم قنبر(بعدهااسمشوعوض کردوالان اسمش رامحمدگذاشته)راازخواب بیدارکردوگفت بایدامروزبرین همراه گنگوگوسفندبچرونید. گنگومردی بودکه ان سالهاچوپان پسران مشهدی غلامحسین بودوکرولال بودوخیلی هم به ظاهر اعصاب خوردومن هم خیلی ازاومی ترسیدم. درواقع پدرم کاری رابه مامحول کردکه برای من خیلی سخت وچندش اوربود، ازطرفی ازرفتن دنبال گوسفندان به شدت نفرت داشتم وازگنگوهم به شدت می ترسیدم،ولی ناگزیربه اطاعت ازپدرم بودم چون دست بزن خوبی داشت واگرفرمانش اجرانمی شدزیرمشت ولگدمبارکشون چرخ می شدم. مادرم مقداری نون وپنیرمحلی باگردووچنگمال به اندازه من وبرادرم گذاشت داخل سارقی (یک تکه پارچه چلواری سفید)وبه کمرم بست ومادونفربه اتفاق حجت ورضامشهدی حسین ومرادمشهدی نمک وهمچنین چوپانشون که اسمش رویادم نیست وصداش می کردیم گنگوبه سمت مراتع کوهستان سمت شرق گنجان حرکت کردیم. برای من که اولین باری بودبه این شکل وپیاده به کوهستان می رفتم خیلی سخت بودعلاوه براین ترس ودلهره ای که ازگنگوداشتم خیلی دشواربودولی بایستی می رفتم.ض بالاخره حرکت کردیم وبه رودخانه گنجان رسیدیم،خوانندگان این خاطره اگردرارتفاعات ودامنه زاگرس والبرززندگی کرده باشندمی دانندکه درآن سالهای پدبرکت درفصل بهاررودخانه ها به حدی پربودکه اصلا نمی شدازداخل آب ردشدوهرسال اهالی محل پلی چوبی روی رودخانه به منظورعبوررمه وگله هاوکشاورزان ودامداران نصب وبلاگ شخصی حسینخانی...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 21:58

کتاب«بابا کی می‌آیی؟»در روز اربعین حسینی همزمان با یادواره ۳۵۰ شهید شهرستان رابر با حضور خانواده شهدا و ایثارگران و امت حزب الله بررسی از مرجع رونمایی طبق کپی رایت شد.

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 22:01

خاطرات گنجان
اردوی کرمان
دوره راهنمایی رادرمدرسه بلال حبشی گنجان درس می خواندم آن سالهاهنوزمدرسه راهنمایی ساخته نشده بود 

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 195 تاريخ : چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت: 23:30

کلاس چهارم دبستان بودم،اوقات فراغت ما بچه های روستایی درآن ....

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 195 تاريخ : چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت: 23:30

بیا تاعاشقی ازسربگیریمبرای عشق یکدیگر بمیریمگمانم زندگی سامان بگیردغم هجران ماپایان بگیردبیا تادررگ هم می بریزیمدمادم عشق پی در پی بریزیمدعا کن باز هم باران بباردکه دستان من وتو گل بکارداگر چه وضع ما تاریک باشدیقین دارم سحر نزدیک باشدعزیزم عشق معنا دارد اینجاوقطره میل دریا دارد اینجابیا ای یار زیبای وبلاگ شخصی حسینخانی...ادامه مطلب
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 21:35

photo_2017-01-22_07-24-03.jpg

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 21:35

شب حنا بندان که به شب قبل از عروسی می گویند که فامیل های نزدیک همسایه ها و هم محلی ها را در این شادی شریک بودندوکفدست های آقا داماد و سر آن را حنا می بستند و حنا را با ساز و دُهل و کِل..

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 15:59

مقدمات ازدواج
در قدیم عروسی در این دیار هفت شبانه روز به طول می انجامید.

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 11:09

همزمان با دومین روز از هفته دفاع مقدس، یادواره شهدای روستای نمونه کشوری گنجان در اول مهرماه سال جاری در روستای گنجان برگزار می شود.

وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : پنجمین یادواره شهدای باغ فیض, نویسنده : gidvao بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 11:09