قطعه شعری ازهمتعلی زرین کلاه رابری

ساخت وبلاگ
بیا تاعاشقی ازسربگیریم
برای عشق یکدیگر بمیریم
گمانم زندگی سامان بگیرد
غم هجران ماپایان بگیرد
بیا تادررگ هم می بریزیم
دمادم عشق پی در پی بریزیم
دعا کن باز هم باران ببارد
که دستان من وتو گل بکارد
اگر چه وضع ما تاریک باشد
یقین دارم سحر نزدیک باشد
عزیزم عشق معنا دارد اینجا
وقطره میل دریا دارد اینجا
بیا ای یار زیبای  ی سحر خیز
شرابی ده زچشم فتنه‌انگیز
به زیر نور مهتاب وستاره
دهد آن‌می به من‌عمر دوباره
زگرمی تو من‌تب خواهم امشب
می و جام لبالب خواهم‌امشب
 میان کوه وصحرا دست بستم
چوقیس از عشق لیلا مست‌مستم
اگر چه تیشه داده عمر بر باد
شدم ناکام چون مجنون و فرهاد
گهی از دیده ودل اشک بارم
ولی‌آن‌ درد وغم را دوست دارم
بیا ما خویش رابامی بسازیم
وخود رادرهوای شب نبازیم
بیا تاعاشقی ازسربگیریم
برای عشق یکدیگربمیریم
زرین کلاه
برچسب‌ها: شعر, رابر وبلاگ شخصی حسینخانی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسینخانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gidvao بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 21:35